شادی

ساخت وبلاگ
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.... - آهای، آقا پسر! پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: - شما خدا هستید؟ - نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم! - آهان، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید.  شادی...ادامه مطلب
ما را در سایت شادی دنبال می کنید

برچسب : پسرک,پسرک اوتیسم,پسرک خنده نداشت, نویسنده : 3nasiim-n4 بازدید : 239 تاريخ : يکشنبه 19 دی 1395 ساعت: 12:15

آدمک آخر دنیاست بخــــند                                                                                             آدمک مرگ همینجاست بخــــنـددست خطی که تو را عاشق کرد                                                    شوخیـــی کاغذیست بخنــــــــدآدمک خر نشی گریه کنیــی                                                  کل دنیا سراب است بخـــــــندآن خدایی که بزرگش خواندی                                     &nb شادی...ادامه مطلب
ما را در سایت شادی دنبال می کنید

برچسب : آدمک,آدمک آخر دنیاست بخند,آدمک فریدون فروغی, نویسنده : 3nasiim-n4 بازدید : 242 تاريخ : شنبه 27 آذر 1395 ساعت: 20:56

میگویی باران را دوست دارم اما وقتی باران میبارد چتر به دست میگیری! میگویی آفتاب را دوست دارم اما زیر نور خورشید به دنبال سایه میگردی! میگویی باد را دوست دارم اما وقتی باد میوزد پنجره را میبندی! حالا دریاب وحشت مرا وقتی میگویی دوستت دارم... شادی...ادامه مطلب
ما را در سایت شادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3nasiim-n4 بازدید : 247 تاريخ : شنبه 27 آذر 1395 ساعت: 20:56

تنها غرور است که انسانیت را به باد میدهد. ما مشتی ازخاکیم وبه آن برمیگردیم تا میتوانی دستی بگیر که  وقتی خاک شدی خاکی پاک باشی و دستی تورا مشت کند وپای درختی بریزد.   شادی...ادامه مطلب
ما را در سایت شادی دنبال می کنید

برچسب : خاکشیر,خاک,خاکستری, نویسنده : 3nasiim-n4 بازدید : 282 تاريخ : شنبه 27 آذر 1395 ساعت: 20:56

دانشجویی میگفت : یک روز استاد دانشگاه به هر کدام از دانشجویان کلاس یک بادکنک باد شده و یک سوزن داد و گفت یک دقیقه فرصت دارید بادکنکهای یکدیگر را بترکانید هرکس بعد از یکدقیقه بادکنکش را سالم تحویل داد برنده است. مسابقه شر وع و بعداز یکدقیقه من و چهار نفر دیگه با بادکنک سالم برنده شدیم. سپس استاد رو به دانشجویان کرد و گفت :من همین مسابقه را در کلاس دیگری برپا کردم و همه کلاس برنده شدند زیرا هیچکس بادکنک دیگری را نترکاند چراکه قرار بود بعداز یک دقیقه هرکس بادکنکش سالم ماند برنده باشد که اینچنین هم شد.! ما انسانها دراین جامعه رقیب یکدیگر نیستیم و قرار نیست ما برنده باشیم و دیگران بازنده. قرار نیست خوشبختی خود را با تخریب دیگران تضمین کنیم. میتوانیم باهم بخوریم.باهم رانندگی کنیم. باهم شاد باشیم. باهم…باهم… پس چرا بادکنک دیگری را بترکانیم؟ شادی...ادامه مطلب
ما را در سایت شادی دنبال می کنید

برچسب : بادکنک,بادکنک سفید,بادکنک هلیومی, نویسنده : 3nasiim-n4 بازدید : 248 تاريخ : شنبه 27 آذر 1395 ساعت: 20:56

ﻋﮑﺎﺱ: ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﻡ؟ ﭘﺴﺮ: ﮐﻪ ﭼﯽ ﺑﺸﻪ؟ ﻋﮑﺎﺱ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻦ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺭﻧﺠﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺗﻮ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎ ﺭﻭ ﮐﻮﻟﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﭘﺴﺮ: ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻬﻢ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯽ؟ ﻋﮑﺎﺱ: ﭼﻪ ﮐﻤﮑﯽ؟ ﭘﺴﺮ: ﮐﻤﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﻮ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ ﮐﻨﯽ؟ ﻋﮑﺎﺱ: ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ عجله ﺩﺍﺭﻡ همه میتونن ادعای آدم بودن بکنن ولی هر کسی نمیتونه آدم باشه؛ دنیای ما اینچنین است!!! |•❅┄┄ شادی...ادامه مطلب
ما را در سایت شادی دنبال می کنید

برچسب : داستان کوتاه,داستان کوتاه عاشقانه,داستان کوتاه آموزنده, نویسنده : 3nasiim-n4 بازدید : 231 تاريخ : شنبه 27 آذر 1395 ساعت: 20:56

نگاه همه به پرده سینما بود. (جشنواره فیلم های 10دقیقه ای ...) اکران فیلم شروع شد. شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود... دو دقیقه از فیلم گذشت  چهار دیقه دیگر هم گذشت              هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود! صدای همه درآمد. اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند. ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به یک کودک معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.. جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید. پس قدر زندگیتان را بدانید! شادی...ادامه مطلب
ما را در سایت شادی دنبال می کنید

برچسب : بدون عنوان بولس جورج,بدون عنوان السودان,بدون عنوان, نویسنده : 3nasiim-n4 بازدید : 251 تاريخ : شنبه 27 آذر 1395 ساعت: 20:55

به ما گفتند باید بازی کنید.  گفتیم با کی؟؟ گفتند : با دنیا تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟؟ سوت اغاز بازی رو زدن, فقط فهمیدم " خدا " تو تیم ماست. بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم, امتیازها برابر بود.  تو همین فکر بودم که خدا زد به پشتم, خندید و گفت:  نگران نباش تو وقت اضافه میبریم حالا بازی کن! گفتم اخه چطوری ؟؟ بازم خندید و گفت:  خیلی ساده فقط پاس بده به من, باقیش با من. ... پس الهی به امید تو ..... شادی...ادامه مطلب
ما را در سایت شادی دنبال می کنید

برچسب : به امید تو,به امید تو مهراد هیدن,به امید تو زنده ام, نویسنده : 3nasiim-n4 بازدید : 249 تاريخ : شنبه 27 آذر 1395 ساعت: 20:55